سرویس فرهنگ و هنر مشرق - برای تحلیل و بررسی عدم تغییر ریل گذاری در کانون پرورش فکری کودک و نوجوان کافیست محتوای فیلم را بررسی کنیم.
روایت فیلم درباره «ظاهر» جوان ۱۸ سالهای است که دریکی از پادگانهای شمال کشور مشغول دوران سربازی است. او با اکبر و زیبا پیرمرد و پیرزنی که در کلبهای نزدیک پادگان زندگی میکنند آشنا میشود و همزمان عاشق دختری روستایی میشود.
سکانسهای آغازین فیلم با لانگ شاتهایی طولانی، بیشتر با هدف عکاسی آغاز میشود، به قول "گروه انتلکتهای سینمایی"، سازنده میخواهد با گرفتن قابهای زیبا از روستایی در شمال کشور، تصاویر فیلم خود را به رخ بکشد.
نماهایی طولانی را میبینیم که سربازی در حال قدم زدن است و کبوتر سفیدی در کنار او مینشیند و او را نوازش می کند. از این جنس نماهایی که میتوان حدس زد در سکانس بعدی دخترکی احتمالا بر سر راه سرباز قرار میگیرد و او احتمالا عاشق خواهد شد.
به محض نمایش تصویر دخترک تمامی پیشبینیها محقق میشود. روح «کانون پرورش فکری» دهه پنجاه و شصت شمسی و تمامی فیلم هایی که در آن دوره زمانی در این کانون ساخته شده، در کالبد مصنوعی فیلم جاری است.
کمکهای انسانی سرباز به پیرمرد و پیرزن روستایی، به «طبیعت بیجان» درام، خرده پیرنگی را تزریق میکند، اما فیلم از حیث مضمون همچنان فاقد روح داستانی است.
سازندگان میخواهند روح شاعرانهای را به فیلم تزریق کنند که در نهایت نتیجه آن به محصولی کاریکاتوری تبدیل خواهد شد. اگر مرحوم کیارستمی در قید حیات بود لبخند مضحکی به کاریکاتوری از مشی سینماییاش میزد. سکانسهای طولانی ابتدای فیلم برای رنجور کردن هر تماشاگری کافیست.
سرباز از یک طرف قاب به طرف دیگر میرود و نماهای طولانی پیاده روی دخترک در مقابل دوربین از مخاطب روانزدایی خواهد کرد. فیلم در نیمه ابتدایی، دیالوگهای روانی ندارد و کارگردان به جای کارگردانی مشغول عکاسی است و طیف وسعی از نابازیگران علی الخصوص بازیگر اصلی فیلم برای به قهقرا رفتن اثر کافی هستند.
تنها کنش ابتدایی فیلم نجات سطل آب پیرمردی است که در رودخانه جاری میشود. سرباز برای زوج پیر داستان از رودخانه آب میبرد به آنان کمک مالی میکند و در تعمیرخانهاشان به آنان رفتار موثری نشان میدهد تا با کلی فردین بازی مصنوعی، دخترک را جذب خودش کند.
تا نیمه فیلم الگوهای فیلمسازی به شیوهای منسوخ ادامه پیدا میکند و ناگهان در نیمه فیلم سازندگان یادشان میافتد که مسیر جدیدی برای دوران کنونی طراحی کنند و مسیر فیلم را از حیث مضمون تغییر میدهند.
تا نیمه فیلم اثر کاملا بیزمان است و مخاطب متوجه نمیشود زمان فیلم متعلق به چه دوره ای است ناگهان با پیش کشیدن اعزام سربازان به جبهه، داستان به دهه شصت شمسی منتقل میشود.
طاهر (ابولفضل زمانی) هم رزم «ظاهر»، سرباز خجالتی، کمک میکند تا نامه عاشقانهاش را به دختر روستایی برساند و دخترک عشق سرباز را میپذیرد. از آنجایی که تمامی خوبیهای جهان ناگهان در این پسرک جوان تجلی پیدا کرده است او در مجموعه ایثارهای تصنعیاش که در فیلم نمایش داده می شود و فوق العاده شعاری است به جای طاهر به جبهه اعزام میشود و در جنگ مفقود میشود.
«ظاهر» با برخی شگردهای عجیب، یعنی پیوند زدن ساختارهای سینمایی کانون پرورشی طور و پیوند زدن به آن مضامین مقدس معاصر میتواند فیلم انتلکت مدیر پسند تولید کند. در حالیکه شیوه و ساختار چنین آثاری کاملا منسوخ است و این آثار نه تنها در عصر پهلوی، بلکه در دوران کنونی با هیچ طیفی از مخاطبان ارتباط برقرار نخواهد کرد و بیت المال هزینه حال خوب جماعت روشنفکرنما میشود تا شیوه و سیاستهای یک گونه خاص سینمایی منسوخ را در کانون پرورش فکری همچنان امتداد دهند.